-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1388 02:51
گر وصل آن نگار میسر شود مرا از عمر باک نیست که در سر شود مرا تسخیر روی او به دعا می کند دلم تا آفتاب و ماه مسخر شود مرا روزی که کاسه سرم از خاک پر کنند از بوی او دماغ معطر شود مرا آن نور هر دو دیده اگر می دهد رضا بگذار تا دو دیده به خون تر شود مرا هر ساعتم چنان کند از غصه پایمال کز دست او فغان به فلک بر شود مرا مشکل...
-
کیش و مات
شنبه 31 مردادماه سال 1388 02:50
واضح و روشن بود آخر بازی چیست مرگ من حتمی بود جای هیچ حرفی نیست به یقین می دیدم راه من بیراه است همه گفتند نرو دل ولی رختش بست همه روز و همه روز گرم بازی بودم مست مست از بازی شب چه خوب آسودم مهره اول را من جلو می راندم عشق او کورم کرد هی غزل می خواندم وه چه لذت دارد؟! شمع پروانه شدن سوخت و آخر کار مست پیمانه شدن وه چه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مردادماه سال 1388 03:02
اگرچه سهم من از تو فقط یک عادت است و بس ولی این سهم کوچک نیز مرا سیراب می سازد مینوسا
-
و مرا می فهمی
شنبه 17 مردادماه سال 1388 02:29
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1388 01:38
گله خویش دل ریش به پیش که برم؟ دردم از یاران نیست دردم از باران نیست دردم از جور زمان از مه و طوفان نیست من خودم زخم دل ریش خودم حکم باطل ندهم من علیه مرداب من اگر تا دل مرداب روم گنه مرداب است ؟ که مرا می بلعد؟ که مرا می نوشد؟ گنه طوفان چیست؟ من اگر خانه ی خود روی آب می سازم من اگر خیس و رهم گر گلی و بارانیست گنه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خردادماه سال 1388 12:39
حرفی کلامی مطلبی چیزی جوابی ساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابی از چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟ گر خود مفاتیح الجنان مستجابی این خانه محتاج کمی نور است زهرا گر رو بگیری یا نگیری آفتابی امروز با دیروز خیلی فرق داری دیروز آئینه ولی امر و ز قابی با دست پخت تو سر سفره نشستم وقتی نباشی تو چه نانی و چه آبی! پروانه ها ر ا گفته...
-
زندگی تکراری
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1387 01:23
دیگه غصه خوردنم سیرم نمی کنه! شدم مثل کویر تشنه ای که ابرای سیاه ، خسته ی باریدنشن مثل آوازی که گوشای بی تفاوت براش نقش دروازه رو دارن مثل مزه تکراری آب واسه سنگای رودخونه! درست مثل همون کوهی که هر روز دم غروب ، خورشیدو پشتش قایم می کنه مثل یه پل کهنه که روزی هزار تا عابر بی خبر از روش رد می شن! بدبختی ما آدما اینه که...
-
حدیث مهر
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1387 02:08
امشب نگارم سرخوشان آهسته بر در می زند آهسته امشب دلبری ، بر کوی ما سر می زند آن ماه نا پیدا عیان ، با کر و فری آنچنان پران تر از هر مرغکی ، بر بام ما پر می زند گفتم حدیث مهر او ، آمد ز دل آوای هو آنکس که بشنود این ندا ، دیگر چرا در می زند آه از نهادم برده او ، آخر چرا ننوشته او وقتی به دادم من قلم ، دائم به جوهر می...
-
اشک
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 03:02
قطره دلش دریا میخواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته بود. هر بار خدا میگفت: از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا نیست. قطره عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1385 02:57
تو را گم کرده ام امروز و حالا لحظه های من گرفتارسکوتی سرد و سنگینند و چشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند نمی دانی چه غمگینند چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو نمی دانم چه خواهد شد پر از دلشوره ام بی تاب و دلگیرم کجا ماندی که من بی تو هزاران بار در هر لحظه می میرم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 تیرماه سال 1385 02:00
مسـتی و درد من و درمــان دلـــدارش کـجاست؟ بایع عشــــق من و دل را خـریـدارش کجاست؟ آنــکه از راه آمد و دل را گرفتـــارش چــو کرد حال بیند عشـــق من چشـــم فنا کارش کجاست؟ من به بند او چو بودم ، هیچ غیـــرش ناستـودم نـا جــــی قلب من و دست رها کارش کجاست؟ روزها چشمم به راه است، شامگاهان غرق آب مردم از تنهـــایی وبی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 02:19
بی نگاهِ عشـق مجنـون نیز لیلایی نداشت بی مقـدس مریمـی دنیـا مسیحـایی نداشت بی تو ای شوق غـزل آلـودهیِ شبهــای من لحظهای حتی دلـم با من هـم آوایی نداشـت آنقدر خوبی که در چشـمان تو گــم میشوم کاش چشمـان تو هم اینقدر زیبـایی نداشت! این منم پنهان تــرین افســانه یِ شبــهای تو آنکه در مهتاب باران شـوقِ پیـدایی نداشـت...
-
برگرد
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 01:21
برگرد بی تو بغض فضا وا نمی شود یک شاخه یاس عاطـــفه پیدا نمی شود در صفحه دلم تو نوشـتی صبور باش قلبـــــم غبـــار دارد و معنــا نمی شود بی تو شکست و پنجــره رو به آسمان غــــم در حریــم آبی دل جا نمی شود دریـای تـو پنــــاه نگـاه شکــسته است هر دل که مثل قلب تو دریا نمی شود می خواستم بچینم ازآن سوی دل گلی اما بـدون...
-
ببار ای ابر
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 01:34
ببار ای ابــر بغض آلـود طـوســی بر این خاک بدون رنگ و بی آب ببار بـر هــرچه می خـواهی غــم آلود ببار بر عرصه ی خاموش این خواب در این شب های بی مهتاب و رویا در این دنیای پوشـــا لی و غمگیــن بــزن با تیـــغ تیـــزت ای نـم آلــود رگ یخ بسته ی این خواب سنگین ببار ایـن نازنیـــن ویرانگـــر درد ببار بر رنـــج های ایـن...
-
مرثیه زمان
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 01:35
در قاب های پوسیده ی ایوان لبخندی خشک، بر ستون ها سایه افکنده است از کران تا بی کران،دیوار کشیده اند؛ ابرهای سپید در آسمان آبی غوطه ورند و از روشنی آسمان کسالت می بارد، من فرجام را در هیچ کتابی نخواندم و هیچ جادویی را والاتر از دوست داشتن نیافتم اما هیچ عشقی را عشق ندیدم؛ در قافیه ها به دنبال وزن خود بودم در آینه ها...
-
بچه شیر
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 02:01
توی یه غروب دلگیر ، وسط یه جنگل پیر لوله تفنگا غرید ، طرف یه گله ی شیر یکی شون نعره زد افتاد ، بقیه رفتن کنارش می لیسیدن جای تیرو ، بچه ش افتاد روی یالش تو چشای شیر ذل زد ، از نگاه شیر خوندش که آدم دشمن شیره ! بچه شیر به گله گفتش ، می خواد انتقام بگیره ! نعره زد دوید و رفتش بیرون جنگل تاریک می دونست آدما اونجان ، پشت...
-
مرگ و زندگی
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 01:44
مرگ از زندگی پرسید : آن چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم ؟ زندگی لبخندی زد و گفت : دروغ هایی که در من نهفته است و حقیقتی که تو در وجودت داری !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 01:36
دیگه غصه خوردنم سیرم نمی کنه ! شدم مثل کویر تشنه یی که ابرای سیاه خسته ی باریدنشن مثل یه آوازی که گوشای بی تفاوت براش نقش دروازه رو دارن مثل مزه ی تکراری آب واسه سنگای رودخونه ! درست مثل همون کوهی که هر روز دم غروب خورشید و پشتش قایم می کنه مثل یه پل کهنه که روزی هزار تا عابر بی خبر از روش رد می شن ... بدبختی ما آدما...
-
بذار تا برات بگم
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 01:19
بذار تا برات بگم : وقتی که فردا صب خورشید دامنشو رو شهر پهن کنه وقتی که صدای بوق ماشینا سکوت خیابونو بهم بزنه وقتی قاصدک مسافر از راه برسه و رو سکوی پنجره فرود بیاد وقتی که فواره پارک با گلا و چمنا آب بازی کنه وقتی صدای "بابا نان داد" بچه ها از پنجره کلاس شنیده بشه وقتی که میوه فروش سر کوچه جلوی مغازه شو آب و جارو کنه...
-
یاسهای سپید
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 01:06
هر بامدادگاه با یاد روی تو گلهای یاس را پرواز می دهم به شهر فرشتگان تو یک فرشته ای که تنها میان جمع افتاده ای به بند تنهایی ترا دیشب کبوتری از پشت شیشه های اتاق محقرم فریاد کرد و رفت ای دستهای تو سرشار از خدا ای چشمهای تو لبریز رنجها برخیز و بال خویش بگشای سوی عشق که در آن دیار پاک یک خسته دگر در انتظار توست رسول...
-
قاصدکها
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 00:55
دوباره قاصـد ک ها پـر گشـودند سیاهی زیـن شب تیــره زدودند نسیــم عشـــق بـازآوردشــان باز به سوی شهــر آنـان را به پرواز سخن از عشق بودی در دم آغاز پسین دم هم به نام عشـق شد باز کنــار پنجـــره از پشـت شیــشه لبــان بســته ام مانــده به کوچه ز چشمم می کنـم این مویه آوا دوباره قاصدک هـا قاصدک ها رسول نجفیان
-
باز شب آمد
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 02:32
باز شب آمد و چشمم ز غمت دریا شد ماه روی تو در این آیـــنه ها پیـــدا شد نامه ی مهـرتو دردیده چراغی افروخت که به یک لحظه جهان در نظرم زیبا شد نامه ات پیرهن یوسف من بود و از آن چشم یعقوب دل غـــــــم زده ام بینا شد گفتم آخــر چه توان کــرد ز اندوه فـــراق طاقتم نیست که این غصه توان فرسا شد ناگهان یاد تو بر جان و دلم...
-
الهی
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 01:58
الهی غمم بار خاطر نباشد که در غم مرا جان صابر نباشد الهی نباشد وداعی و گر هست برای کسی بار آخر نباشد به هنگام کوچ عزیزان الهی نگه کردن از چشم شاعر نباشد الهی کسی را که من دوست دارم به دوران عمرم مسافر نباشد مهدی سهیلی
-
پاییز اگر آمده باشی
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 02:36
پاییز اگر آمده باشی، برگها زرد شده اند دیگر، از واهمه ی خشاخش آنها که از شاخه جدا مانده اند. پاییز اگر آمده باشی، یادمانی از بهار نمی یابی، که همه در گذر از عطشان تابستان سوخته است. برگهایی که با بهار آمده بودند، با پاییز رفتند. پاییز اگر آمده باشی، زمستان در انتظار تست، می رسد پیش از آنکه امید به بهاری باز جوانه زند....
-
شب
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 02:33
شب از نیمه گذشته است، اما هنوز به صبح بسیار مانده. روز که می رفت حرف تازه ای برای گفتن نداشت. خورشید غروبش را در پس ابری نهان کرد، و عاشقان بهانه های بسیار برای دلتنگی داشتند. حالا شب از نیمه گذشته است دیگر. خون را از افق آسمان شسته اند، و کس خورشیدی را به انتظار نیست، جز خورشید که تصویری مبهم از کاسه ای مسین در رویای...
-
خاطرات
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 01:37
باز در چهره خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسه هستی سوزت باز من ماندم و یک مشت هوس باز من ماندم و یک مشت امید یاد آن پرتو سوزنده عشق که ز چشمت به دل من تابید باز در خلوت من دست خیال صورت شاد ترا نقش نمود بر لبانت هوس مستی ریخت در نگاهت عطش طوفان بود یاد آن شب که ترا دیدم و گفت دل من...
-
آمده ام تا که نگاهی کنی
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 03:11
آمـده ام تا کـه نگـــاهی کـنی بغـض مـرا بســته بـه آهـی کنی چشم مــرا راه به جایی دهی اشک مـرا رسـته و راهـی کنی کوچه این نای زغم خسته را بـاز کنــی قبــــر سیــاهـی کنی قفل زبان بشکنی و همچـنان یـوسفـــی آزاد ز چــاهــی کنی یوسف اگر پادشه مصـر شد خـود تو زبـان لایق شاهی کنی باز کنی بسته قفـس سینه را بــاز کــه نـــه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 03:50
چشم رضا و مرحمت بر همه باز می کنی نوبت عاشقت شده این همه ناز می کنی؟ من که غریبـه نیستــم عاشقـم آشنــای تو رسم وفا چه می کنی؟ قصه دراز می کنی؟ بی تو منـم غریبه و غریب تر ز من تویــی غربت خود کجا بری؟ با که تو رازمی کنی؟ من که زپا فتـاده ام کـس نکند به من وفا باز وفا کنی به حق یا که مجاز می کنی؟ ناله زغم چو سردهم خنده...
-
تنهای بعد از تو
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 02:27
چه تا ریک و چه دلگیرم در این شبهای بعد از تو به زخمی خو گرفتم، زخم نا پیدای بعد از تو منم با یک سبد آوازهمراهی، تو تنهایی و من حالا به فکرم ، فکر یک تنهای بعد از تو و شعرم شاخه تنگ قفسهای منِ من شد غزل ، این یار دیرینه که شد آوای بعد از تو و چون رودی که گم کرده خَم دریایی خود را نمی دانم چه باید کرد ، فرداهای بعد از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 01:40
نـه از آشنا یـان وفـــــــا دیـده ام نه در باده نوشــان صفــا دیده ام ز نـا مـــردمـی هـا نــرنجد دلــم که از چشـم خود هم خطا دیده ام به خا کستـــر دل نگیــــرد شراب من از بـــرق چشمــی بلا دیده ام وفــای تو را نـازم ای اشـک غـم که در دیده عمــری تو را دیده ام طبیبـا مکــن منعـــم از جــام مـِی کـه درد درون را دوا...