قاصدکها

دوباره قاصـد ک ها پـر گشـودند
 سیاهی زیـن شب تیــره زدودند

 
نسیــم عشـــق بـازآوردشــان باز
به سوی شهــر آنـان را به پرواز

 
سخن از عشق بودی در دم آغاز
پسین دم هم به نام عشـق شد باز

 
کنــار پنجـــره از پشـت شیــشه
 لبــان بســته ام مانــده به کوچه 


 ز چشمم می کنـم این مویه آوا
دوباره قاصدک هـا قاصدک ها

                      رسول نجفیان

نظرات 2 + ارسال نظر
ساغر چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:22 ق.ظ http://sokoote-del.blogsky.com

سلام
و اما قاصدکها منو همیشه یاد بچگیم می اندازد وقتی یک قاصدک می دیدم اونو می گرفتم و آرزو می کردم بعد فوتش می کردم طرف آسمان تا بره و من و به آرزوهام برسونه

شعرتون خیلی زیباست


موفق باشید

ستایش پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:44 ق.ظ http://banouye-sib.blogsky.com

سلام به شب زنده دار خسته دل که همش شکایت داره

شعرای قشنگی انتخاب میکنی اما فکر چشم منه پیر زنو هم بکن با این رنگا من که خیلی هاشو نمیتونم اصلا بخونم
شوخی کردم
از شوخی بگزریم نجفیان رو من خوندن و صداش رو بیشتر از شعراش دوست دارم
از اینکه میبینم اپ کردی خوشحال شدم
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد