رباعیات خیام

 از آمدنم نـــبود گــردون را ســود         وز رفتن من جاه و جلالش نفزود

 وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود        کین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

 

 بنگر زجهان چه طرح بربستم،هیچ     وز حاصل عمر چیست در دستم، هیچ

 شمع طربم، ولـی چو بنشـستم،هیچ     من جام جمـم،ولـی چو بشکـستم،هیچ

 

 افسوس که بی فایده فرسوده شدیم       وز داس سپهر سرنگون، سوده شدیم

 دردا و ندامــتا، کـه تـا چشــم زدیم       نـابوده به کـام خـویـش ، نـابوده شدیم

 

 جامیست که عقل آفرین می زندش     صد بوسه مهر بر جبین می زندش

 این کوزه گر دهر چنین جام لطیف     می سازد و باز بر زمین می زندش

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ستایش چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:38 ب.ظ http://banouye-sib.blogsky.com

سلام
خسته نباشی
اومدم عید غدیر خم رو بهت تبریک بگم انشا الله صدو بیست سال این عیدو ببینی
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد