خانه عناوین مطالب تماس با من

همسفر خاموش

شعر

همسفر خاموش

شعر

پیوندها

  • خدایی که در این نزدیکی است
  • دغدغه های باران
  • سکوت دل
  • چقدر چشمهای تو حسودند
  • شب نقره ای
  • عطر سیب
  • دو پرنده یک پرواز
  • ای کاش سرنوشت اشتباه می نوشت
  • خیال آلاچیق
  • بانوی سیب
  • خواب عشق

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • کیش و مات
  • [ بدون عنوان ]
  • و مرا می فهمی
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • زندگی تکراری
  • حدیث مهر
  • اشک
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • برگرد
  • ببار ای ابر
  • مرثیه زمان
  • بچه شیر
  • مرگ و زندگی
  • [ بدون عنوان ]
  • بذار تا برات بگم
  • یاسهای سپید
  • قاصدکها
  • باز شب آمد
  • الهی
  • پاییز اگر آمده باشی
  • شب
  • خاطرات
  • آمده ام تا که نگاهی کنی
  • [ بدون عنوان ]
  • تنهای بعد از تو
  • [ بدون عنوان ]

نویسندگان

  • همسفر 106

بایگانی

  • شهریور 1388 1
  • مرداد 1388 4
  • خرداد 1388 1
  • بهمن 1387 2
  • شهریور 1387 1
  • تیر 1385 2
  • خرداد 1385 3
  • اردیبهشت 1385 16
  • فروردین 1385 1
  • اسفند 1384 10
  • بهمن 1384 14
  • دی 1384 23
  • آذر 1384 28

آمار : 102552 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1384 02:49
    من آن مـرغ ســیه بخــتم، گریـــزان آشیـــان از من نه من از آشـیان خوشدل، نه خوشدل آشیــان از من به هــر شــاخه رســیدم من، جفـــای باغبـان دیـــدم نه من از باغبان خوشدل، نه خوشدل باغبــان از من به هر گل من نظر کردم، به طعنه پشت بر من کرد نه من ازهرگلی خوشدل،نه خوشدل یک گلی از من
  • کاش یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1384 02:12
    کـا ش شبـی سر برود، حوصله حوصله ها تا که بگویم به تو از غربت این چلـچله ها ای که خیــال تو شده روشنــی خاطـــر من گوشه چشمـی بنــما، آه از این فاصــله ها چشــم به ره دوخـته و مانده دل سا ده من در هــوس دیــدن تــو، منتظــر قا فــله ها عشـق نجیب شرقـی ام، حسـن خدادادی تو بسته به پای دل ما، سلسله در سلســله ها رفتـی و...
  • خدا عشق شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 21:40
    خدا تنها دارایی ماست به هیچ دارایی دیگری تکیه نکن عاشق تنهایی باش خلوت معبد خدایی ست وبدان که معبدی غیر از این وجود ندارد..
  • محبوبم شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 21:37
    محبوبم اگر برای ان به سوی تو می ایم که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی بگذار که در انجا بسوزم... و اگر برای ان به سوی تو می ایم که لذت بهشت را به من ببخشی بگذار که درهای بهشت به رویم بسته شود... اما اگر برای خاطر تو به سویت می ایم محبوبم مرا از خویش مران... متبرکم کن تا در کنار زیبایی جاودانه ات تا ابد لانه کنم ...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 21:32
    اگر ماه بودم ؛ به هر کجا که بودم ســـراغ تــو را از خدا میگرفتــــم اگر سنگ بودم ؛ هر کجا که بودم سر رهگـــذار تــــو جا میگرفتـــم اگر ماه بودی ــــ به صد ناز ــــ شاید شبی بر لب بام من مینشستــــی واگر سنگ بودی ؛ هر کجا که بودم مرا میشکستی ؛ مرا میشکستی
  • مسافر شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 21:27
    مسافر اسم تو منو صدا کرد ... تا که خواستم جون بگیرم تو از این جا پر کشیدی ... هق هق شب گریه هام و تو نه دیدی نه شنیدی ... غم رفتنت مسافر ... تن تبدار من و خشکوند ... توی دستای تو جاموند حالا شاخه های خشکم ... تو هجوم برف و بارون دیگه پاییز و بهارا ... واسه من فرقی نداره می مونم تو تنهاییام ... تا که باز دوباره بوی...
  • کس و نا کس شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 21:23
    کس و ناکس سلام دو بیت زیبا شنیدم که براتون من نویسم: من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس،کس نمی گردد ازاین بالانشینی ها من از افتادن سوسن به روی خاک دانستم که کس ، ناکس نمی گردد از این افتان و خیزان ها
  • [ بدون عنوان ] شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 21:22
    پنجشنبه 21 مهر ماه سال 1384 در نظربازی ما بی​خبران حیرانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد زاهد...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 21:20
    نی شبی دیدم کنار بوستانی فتاده یک نی از دست شبانی نشستم با تانی در کنارش گرفتم از رخش گرد و غبارش بنال ای نی که دنیا را بقا نیست چو آرامش در این دار فنا نیست بنال ای نی نماند جاودانه به جز عشق و نوای عاشقانه بنال ای نی که یار دلربا رفت نمیدانم که از پیشم کجا رفت بنال ای نی چو لغزد عکس مهتاب به روی صفحه لغزنده آب بنال...
  • دل سوخته جمعه 18 آذر‌ماه سال 1384 03:42
    دل سوخته تــر از همــه دل سوختگا نـــــم از جمـــع پــرا کنـــده رنــدان جـــها نـــم در دهنـــــه بازیگـــــری کهـــــنه دنیــــــا عشــق است قمـــار و من بازیگـــر آنـــم با آنکـــه همــه باختـــه در بــازی عشــــقم بازنده تـرین هست در این جمــع نشـا نـم ای عشــق از تــــو زهـــر است به کامـــم دل سوخت، تن سوخت، من...
  • آخرین جرعه این جام پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 01:54
    همه می پرسند: چیست در زمزمه مبهم آب؟ چیست در همهمه دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند، که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟ *********************************** چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟ چیست در کوشش بی حاصل موج؟ چیست در خنده جام؟ که تو چندین ساعت، مات و مبهوت به آن می نگری!؟...
  • عشق چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 01:19
    گـوینـد ز عشـق کن جدایـی ایـن نیست طـریق آشنایی من قـوت ز عشق می پذیرم گـر میرد عشق من بمیرم پرورده عشـق شد سرشتـم جز عشق مباد سر نوشتم آن دل که بود زعشق خالی سیـلاب غمش براند حالـی ============================================= یارب به خـــدایــی خداییت وانـــگه به کمــــال پادشــاهیـت کـز عشق به غایتی رسانم کــاو...
  • عهد شبو نه دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1384 04:53
    هر کی هستم‌‌ ‌‌‌هر چی هستم پای عهدمون نشستم عهدی که تو رخت گرم یه شب رویایی بستم اگــه ناز و اگه ســردم بـی تو من یه تیــره بختم با تو ای همیـشه با من صاحب تاجـمو تختم به تــو ســـاده دل ندادم که بـــری ســاده ز یادم من هلاک بودن تو بی تو شمـعی رو به بادم اســم تو نبــض صــدامه وســعت بــی انتـــهامه تو عزیـزی و وجودت...
  • پاسخی برای او دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1384 04:13
    سلام. یه سلام گرم و صمیمی به همه شما عزیزان. ببخشید که دیر سلام کردم. نمی خوام شعر بنویسم . می خوام حرف دلمو بگم.حرفی که همیشه توی دلم سنگینی می کنه. آدما توی یک نگاه به همدیگه علاقه مند می شن. توی یک هفته مهرشون به دل هم می شینه. توی یک ماه به هم عادت می کنن. با یه کلمه از هم سیر می شن.توی یک چشم به هم زدن از هم جدا...
  • شمع دل دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1384 03:23
    مستم از عشق در این وادی ویــرانه ســرا سر خوش از شراب عشقم، می و پیمانه چرا؟ گـــر نهــم در حــــرم یار قدم بهــــر نیـــاز پا نهــــادن به حــــریم کــــس بیـــگانه چرا؟ قصــــه عشق حقیـقی است نه از روی ریا گـــر بود قصــــه عشـــق دگــر افســـانه چرا؟ گـــر شود مامن عشـــق تو در آغــوش دلم بهـــر آرامـــش دل...
  • کجاست؟ شنبه 12 آذر‌ماه سال 1384 01:27
    مستی و درد من و درمــان دلــدارش کـجاست؟ بایع عشق من و دل را خریدارش کجاست؟ آنــکه از راه آمد و دل را گرفتـــارش چــو کرد حال بیند عشق من چشم فنا کارش کجاست؟ من به بند او چو بودم ، هیچ غیـــرش ناستـودم نـاجی قلب من و دست رها کارش کجاست؟ روزها چشمم به راه است، شامگاهان غرق آب مردم از تنهایی وبی کسی و عشق و سراب آنــکه...
  • 106
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4