هر بامدادگاه
با یاد روی تو
گلهای یاس را
پرواز می دهم
به شهر فرشتگان
تو یک فرشته ای
که تنها میان جمع
افتاده ای به بند
تنهایی ترا
دیشب کبوتری
از پشت شیشه های اتاق محقرم
فریاد کرد و رفت
ای دستهای تو سرشار از خدا
ای چشمهای تو لبریز رنجها
برخیز و بال خویش
بگشای سوی عشق
که در آن دیار پاک
یک خسته دگر در انتظار توست
رسول نجفیان
سلام
فکر می کنم اولین نفر باشم بگذریم خیلی زیباست
موفق باشید
(عمومی)میتوان با یک گلیم کهنه - روز را شب کرد و شب را روز - میتوان با هیچ ساخت- میتوان صد بار هم - مهربانی را خدا را عشق را - با لبی خندان تر از یک شاخه گل تفسیر کرد - میتوان بی رنگ بود - همچو آب چشمه ای پاک و زلال - میتوان همراه باغ ودشت بود- عاشق گل گشت بود - میتوان این جمله را در دفتر فردا نوشت - خوبی از هر چیز دیگر بهتر است --------- آرزوی شادکامی براتون میکنم.روزهایتان ارغوانی باد
جالب بود ...