کـا ش شبـی سر برود، حوصله حوصله ها تا که بگویم به تو از غربت این چلـچله ها
ای که خیــال تو شده روشنــی خاطـــر من گوشه چشمـی بنــما، آه از این فاصــله ها
چشــم به ره دوخـته و مانده دل سا ده من در هــوس دیــدن تــو، منتظــر قا فــله ها
عشـق نجیب شرقـی ام، حسـن خدادادی تو بسته به پای دل ما، سلسله در سلســله ها
رفتـی و من بی تو شدم، رهگذر کوچه غم ساده بگویم گل من، دل ز تو دارد گــله ها
باز همـان دغدغه گـل، کرده در اندیشه من باز همـان فاصـله ها... پای من و آبــله ها